سلام به همه ی عزیزان در پرشیا
من یه سک سک دیگه میکنم تا ببینم کی میخواد من نباشم الیاس خان
و اما...
بازم پاییز از راه رسید.با بوی مدرسه و درس و کتاب.با زرد شدن برگا.با صدای خش خش برگای خشک شده زیر پا.
بچه که بودم مامانم میگفت:« تا چشم بهم بزنی...!»
منم چشمام و میزدم به هم و میگفتم:«نشد که!»اما حالا میفهمم تا چشم بهم بزنی بهار میشه تابستون و تابستون پاییز و ...
تا چشم بهم زدیم شیش ماه سال تموم شد.تا چشم بهم بزنیم دوباره بهار میشه.
پس حالا که :
این قافله ی عمر عین برق باد میگذره ؛دریابیم دم رو که افسوس روزای رفته رو نخوریم.
دوست داشته باشیم.ببخشیم و شاد زندگی کنیم.
یاران به موافقت چو دیدار کنید
وقت است ز دوست یاد بسیار کنید...
ایام به کامتون .
شادی همراهتون.
معجزه ها براتون هر لحظه اتفاق بیفته که هر لحظه معجزه و شکر خودش رو داره.
تا درودی دیگه بدرود
گلی خانوم گل